خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حقیقت
[اسم]
la vérité
/veʀite/
قابل شمارش
مونث
1
حقیقت
واقعیت
1.Il doit dire la vérité à la police.
1. او باید حقیقت را به پلیس بگوید.
2.Tout le monde saura la vérité.
2. همه حقیقت را خواهند دانست.
تصاویر
کلمات نزدیک
véritablement
véritable
vérifier
vérification
vérifiable
véronique
vésicule
vétille
vétuste
vétusté
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان