خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لرزش
[اسم]
la vibration
/vibʀasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
لرزش
ارتعاش
1.Le camion lourd a causé une vibration dans le sol.
1. کامیون سنگین باعث لرزشی بر روی زمین شد.
2.Le décollage provoque des vibrations.
2. بلند شدن هواپیما از زمین باعث ارتعاشات شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
vibrant
viande rouge
viande blanche
viande
viager
vibrer
vibreur
vibromasseur
vicaire
vice
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان