خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نگاه کردن
[فعل]
visionner
/vizjɔne/
فعل گذرا
[گذشته کامل: visionné]
[حالت وصفی: visionnant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
نگاه کردن
دیدن، تماشا کردن
1.L'équipe du tournage a visionné les dernières scènes.
1. گروه فیلمبرداری آخرین صحنهها را دیدند.
2.Nous avons visionné la vidéo de notre mariage ensemble.
2. ما ویدئوی ازدواجمان را باهم نگاه کردیم [تماشا کردیم].
تصاویر
کلمات نزدیک
visionnaire
vision
visio conférence
visiblement
visible
visionneuse
visite
visiter
visiteur
visière
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان