خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ویترین
2 . نمایش
[اسم]
la vitrine
/vitʀin/
قابل شمارش
مونث
1
ویترین
1.La vitrine de la boulangerie est pleine de gâteaux.
1. ویترین نانفروشی [نانوایی] پر از شیرینی است.
2.Les clients ont admiré les produits de luxe dans la vitrine.
2. مشتریان محصولات اشرافی [نفیس] داخل ویترین را تحسین کردهاند.
2
نمایش
ارائه
1.C'est une véritable vitrine des cultures.
1. این یک نمایش واقعی از فرهنگها است.
تصاویر
کلمات نزدیک
vitrifier
vitrier
vitrerie
vitre
vitrail
vitriol
vitupérer
vivable
vivace
vivacité
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان