1 . دیدن 2 . همدیگر را دیدن 3 . متوجه شدن 4 . (در مورد چیزی) نظری داشتن 5 . اطمینان حاصل کردن 6 . خود را دیدن 7 . تصور کردن 8 . خود را (در حالتی یا وضعیتی) احساس کردن 9 . معلوم بودن 10 . پیش آمدن
[فعل]

voir

/vwaʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: vu] [حالت وصفی: voyant] [فعل کمکی: avoir ]

1 دیدن مشاهده کردن

مترادف و متضاد apercevoir distinguer
voir quelque chose/quelqu'un
چیزی/کسی را دیدن
  • 1. Dis-moi quand je pourrai te voir.
    1. بگو کی می‌توانم ببینمت.
  • 2. Je vous vois dans quelques minutes.
    2. تا چند دقیقه دیگر شما را می‌بینم.
  • 3. Mettez des lunettes pour voir.
    3. برای دیدن عینک بزنید.
voir quelque chose
چیزی را مشاهده کردن
  • D’ici, on voit bien le Mont-Blanc.
    از اینجا مونت بلان را خوب مشاهده می‌کنیم.
faire voir quelque chose à quelqu'un
کسی را مجبور به دیدن چیزی کردن
  • Il m’a fait voir sa collection de timbres.
    او مجبورم کرد کلکسیون تمبرهایش را ببینم.
توضیحاتی در خصوص فعل "voir"
- فعل "voir" می‌تواند به معنی "دیدن" یا "مشاهده کردن" در مفهوم دیدن کسی یا چیزی با چشم و اندام‌های بینایی باشد، برای مثال:
"Sans lunettes, il ne peut rien voir" (بدون عینک او نمی‌تواند چیزی ببیند)
- فعل "voir" می‌تواند به معنی "تماشا کردن" یعنی "شاهد چیزی بودن" نیز باشد، برای مثال:
"Il avait vu toute la scène" (او شاهد تمام صحنه بوده است)
- فعل "voir" می‌تواند به معنی "بررسی کردن" یا "دیدن (چیزی) با دقت" برای انتخاب نیز باشد، برای مثال:
"J'ai vu trois appartements" (من 3 آپارتمان را با دقت دیدم)
- فعل "voir" در مفهوم دیدن می‌تواند به معنی "ملاقات کردن" کسی یا همان "دیدن" کسی نیز باشد، برای مثال:
"Il faudra voir un avocat" (او باید با یک وکیل ملاقات کند) یا (او باید یک وکیل را ببیند)
- فعل "voir" به عنوان فعلی ناگذر و بدون نیاز به مفعول نیز معنای "دیدن" می‌دهد.
"Voir clairement" (به وضوح دیدن)

2 همدیگر را دیدن باهم ملاقات کردن (se voir)

مترادف و متضاد fréquenter rencontrer
  • 1.Depuis que j'ai déménagé, nous nous voyons rarement.
    1. از زمانی که اسباب کشی کرده‌ام، به‌ندرت همدیگر را می‌بینیم.
  • 2.Nous nous verrons demain à la réunion.
    2. ما همدیگر را فردا در گردهمایی خواهیم دید.
توضیحاتی در خصوص فعل "se voir"
فعل "se voir" در اینجا در حالت دوضمیره خود به معنای همدیگر را دیدن، باهم ملاقات کردن و یا باهم ارتباط و مراوده داشتن است.

3 متوجه شدن فهمیدن

مترادف و متضاد comprendre saisir
voir quelque chose
چیزی را فهمیدن
  • 1. J'ai vu la situation changer.
    1. من متوجه تغییر موقعیت شدم.
  • 2. Je vois ce que tu veux dire.
    2. من آنچه را که تو می‌خواهی بگویی، می‌فهمم.
C’est à voir !
خواهیم فهمید! [دید.]
توضیحاتی در خصوص فعل "voir"
فعل "voir" در اینجا به معنی "متوجه شدن" یا "فهمیدن" است که مفهومی ادراکی و حسی است.

4 (در مورد چیزی) نظری داشتن دیدن

مترادف و متضاد estimer juger
voir quelqu'un bien/mal/stupide...
کسی را خوب/بد/احمق... دیدن
  • 1. Il me voit stupide.
    1. او مرا احمق می‌بیند.
  • 2. Je le vois très bien professeur.
    2. از نظر من او استاد خیلی خوبی است [من او را استاد خیلی خوبی می‌بینم].
voir d'un bon œil
در وضعیت مناسبی دیدن
  • Le directeur ne voit pas d'un bon œil cette réunion.
    مدیر، این گردهمایی را در وضعیت مناسبی نمی‌بیند.
توضیحاتی در خصوص فعل "voir"
فعل "voir" در اینجا به معنی "در نظر گرفتن" تمام جنبه‌ها یا عناصر یک اتفاق و واقعه یا "ملاحظه کردن" است و به معنای "نظری در مورد چیزی داشتن" است، "دیدن" با چشم و معنای ظاهری آن نیست.

5 اطمینان حاصل کردن مطمئن ساختن، تضمین کردن

مترادف و متضاد assurer
voir à (faire) quelque chose
از (انجام) چیزی اطمینان حاصل کردن
  • 1. Nous verrons à ce que tout le monde soit là.
    1. ما اطمینان حاصل می‌کنیم که همه آنجا باشند.
  • 2. Nous verrons à vous dédommager.
    2. ما تضمین می‌کنیم که خسارت شما را جبران کنیم.
توضیحاتی در خصوص فعل "voir"
فعل "voir" در اینجا به معنی "اطمینان حاصل کردن" یا "تضمین کردن" است که به مفهوم این است که حواس کسی به چیزی باشد و یا مراقب به وقوع پیوستن و یا نپیوستنش باشد.

6 خود را دیدن (se voir)

Se voir dans la glace/le miroir...
خود را در آینه دیدن
  • 1. Je me vois dans la glace.
    1. من خودم را در آینه می‌بینم.
  • 2. Les vampires ne se voient pas dans le miroir.
    2. خون‌آشام‌ها خود را در آینه نمی‌بینند.
توضیحاتی در خصوص فعل "se voir"
فعل "se voir" به عنوان فعل دوضمیره در اینجا به معنای دیدن تصویر و یا انعکاس خود است.

7 تصور کردن فکر کردن، گمان کردن (se voir)

مترادف و متضاد imaginer
se voir faisant quelque chose
خود را در حال انجام چیزی تصور کردن
  • 1. Il ne se voit pas étudiant les langues étrangères.
    1. تصور نمی‌کند زبان‌های خارجی بخواند.
  • 2. Je ne me vois pas acceptant cette solution.
    2. من تصور نمی‌کنم این راه حل را بپذیرم [پذیرفتن این راه حل را تصور نمی‌کنم].
توضیحاتی در خصوص فعل "se voir"
فعل "se voir" به عنوان فعل دوضمیره در اینجا به معنای تصور کردن یا خود را در حالت و موقعیت روحی خاصی دیدن است.

8 خود را (در حالتی یا وضعیتی) احساس کردن حس کردن، در (شرایطی) بودن (se voir)

se voir faire quelque chose
خود را در وضعیتی حس کردن
  • 1. Il se voit sombrer dans la décrépitude.
    1. او خود را غرق در (وضعیت) سالخوردگی حس می‌کند.
  • 2. Je me vois dans l'obligation de refuser.
    2. من خودم را در اجبار نپذیرفتن حس می‌کنم.
se voir malade/déprimé...
خود را مریض/افسرده... حس کردن
  • 1. Ils se voient amoureux.
    1. خودشان را عاشق حس می‌کنند.
  • 2. Je me voit malade.
    2. خودم را بیمار حس می‌کنم.
توضیحاتی در خصوص فعل "se voir"
فعل "se voir" به عنوان فعل دوضمیره در اینجا به معنای خود را (در حالتی یا وضعیتی) احساس کردن یا خود را در موقعیتی یافتن و در شرایطی بودن است.

9 معلوم بودن مشخص بودن، دیده شدن (se voir)

Un accroc/un stoppage/une tache ...se voir
پارگی/رفو/لکه‌ای... معلوم بودن
  • 1. Est-ce que cette tache se voit ?
    1. این لکه معلوم است؟
  • 2. Un accroc qui ne se voit pas.
    2. یک پارگی که واضح نیست.
  • 3. Un stoppage qui ne se voit pas.
    3. یک رفو (لباس) که مشخص نیست.
توضیحاتی در خصوص فعل "se voir"
فعل "se voir" به عنوان فعل دوضمیره در اینجا به معنای به راحتی به چشم آمدن یا مشخص و واضح بودن است.

10 پیش آمدن اتفاق افتادن (se voir)

مترادف و متضاد arriver
cela se voir
چیزی پیش آمدن
  • 1. Cela ne s'est jamais vu.
    1. این (موضوع) هرگز پیش نیامده‌است.
  • 2. Une telle chaleur, ça ne se voit pas tous les jours.
    2. این چنین گرمایی هر روز پیش نمی‌آید.
توضیحاتی در خصوص فعل "se voir"
فعل "se voir" به عنوان فعل دوضمیره در اینجا به معنای پیش آمدن چیزی یا اتفاق افتادن مسئله‌ای است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان