خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صدا
2 . رای
[اسم]
la voix
/vwɑ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: voix]
1
صدا
ندا
1.Lisez cette lettre à voix haute.
1. این نامه را با صدای بلند بخوانید.
2.Mon mari a une voix très douce.
2. شوهرم صدای خیلی ملایمی دارد.
2
رای
1.Donner sa voix à un candidat.
1. رای دادن به یک نماینده.
2.Il a obtenu quatre voix au dernier vote.
2. او در آخرین رایگیری 4 رای به دست آورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
voiture-lit
voiture-balai
voiture tout-terrain
voiture de location
voiture compacte
voix blanche
vol
vol à l'arrachée
volage
volaille
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان