1 . گزارش
[اسم]

le reportage

/ʀ(ə)pɔʀtaʒ/
قابل شمارش مذکر
[جمع: reportage]

1 گزارش

  • 1.J'étais à New York pour un reportage.
    1. برای (تهیه) یک گزارش در "نیویورک" بودم.
diffuser/voir/lire/écrire... un reportage
گزارشی پخش کردن/دیدن/خواندن/نوشتن...
  • 1. Cette chaîne diffuse un reportage sur les dégâts provoqués par El Niño.
    1. این کانال گزارشی پخش می‌کند درباره خساراتی که ال نینو به بار آورده‌است.
  • 2. Je dois faire ce reportage.
    2. من باید این گزارش را انجام دهم.
un reportage de notre envoyé spécial
گزارشی از گزارشگر ویژه
  • C'est un reportage de notre envoyé spécial aux États-Unis.
    این گزارشی است از گزارشگر ویژه ما در ایالت متحده آمریکا.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان