[اسم]

le repos

/ʁəpo/
قابل شمارش مذکر

1 آرامش آسایش

  • 1.Ce grave problème lui ôte tout repos.
    1. این مشکل حاد آسایش را از او ربود.

2 استراحت

  • 1.Après une dure journée de travail, il a profité d'un repos.
    1. بعد از یک روز (کامل) سخت کاری، او از یک استراحت بهره جست.
  • 2.Tous ses muscles sont au repos.
    2. تمام ماهیچه‌ها در (حالت) استراحت هستند.

3 مرخصی

  • 1.Une heure de repos l'après-midi
    1. عصر را یک ساعت مرخصی گرفتن

4 (ارتش) فرمان آزاد آزاد، راحت‌باش

  • 1.repos !
    1. آزاد!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان