Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . استراحت کردن
2 . دوباره گذاشتن
3 . دوباره نصب کردن
4 . دوباره پرسیدن
5 . خوابیدن
6 . بنا شدن (روی)
7 . استراحت دادن به
8 . استراحت کردن (خمیر و ...)
9 . حساب باز کردن (روی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
se reposer
/ʀ(ə)poze/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: reposé]
[حالت وصفی: reposant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
استراحت کردن
خستگی در کردن
مترادف و متضاد
se délasser
se détendre
1.Je rentre à la maison pour me reposer.
1. من برمیگردم خانه تا استراحت کنم.
2.Marie se repose dans sa chambre après sa journée de travail.
2. ماری بعد از روز کاری در اتاقش استراحت میکند.
2
دوباره گذاشتن
(reposer)
مترادف و متضاد
poser
soulever
reposer quelque chose
چیزی را دوباره گذاشتن
1. Elle a reposé son livre sur la chaise.
1. او دوباره کتابش را روی صندلی گذاشت.
2. Pourquoi as-tu reposé cette chose-là ?
2. چرا این وسیله را دوباره گذاشتی؟
3
دوباره نصب کردن
(reposer)
مترادف و متضاد
déposer
enlever
reposer un radiateur/des rideaux
رادیاتور/پردهها را دوباره نصب کردن
1. Au bout de l'été, mon père repose le chauffage.
1. پایان تابستان پدرم شوفاژ را دوباره نصب میکند. [راه میاندازد.]
2. Les ouvriers reposent des rideaux sur la fenêtre.
2. کارگران پردهها را روی پنجره نصب میکنند.
4
دوباره پرسیدن
(reposer)
مترادف و متضاد
reformuler
reposer sa question/son problème
سوال خود/مسئله خود را دوباره پرسیدن
1. Je n'ai pas compris, repose ta question une autre fois !
1. نفهمیدم. دوباره سوالت را بپرس.
2. Reposez vos problèmes !
2. مسائلتان را دوباره بپرسید.
5
خوابیدن
(reposer)
مترادف و متضاد
dormir
1.Ici repose Édith Piaf.
1. (گوینده، مقبره ادیت پیاف را نشان میدهد.) اینجا ادیت پیاف خوابیدهاست.
2.Pas de bruit, il repose.
2. سروصدا نکن، دارد استراحت میکند. [خواب است.]
6
بنا شدن (روی)
(reposer)
مترادف و متضاد
établir
fonder
reposer sur quelque chose
روی چیزی بنا شدن
1. Cet édifice repose sur des piliers.
1. این بنا روی سنگ بنا شدهاست.
2. Sa théorie ne repose sur rien de certain.
2. نظریهاش روی چیز خاصی بنا نشدهاست.
نکتهای درباره reposer sur
این فعل جزو افعال گذرا و دارای مفعول غیرمستقیم در زبان فرانسه است.
7
استراحت دادن به
(reposer)
مترادف و متضاد
appuyer
détendre
reposer quelque chose
به چیزی استراحت دادن
1. Je repose les mains après avoir écrit plusieurs articles.
1. پس از نوشتن چندین مقاله به دستانم استراحت میدهم.
2. Repose ta jambe sur le pouf !
2. [پایت را بگذار] روی چهارپایه و به آن استراحت بده.
8
استراحت کردن (خمیر و ...)
(reposer)
مترادف و متضاد
décanter
reposer (10 min/2 ans...)
(10 دقیقه/2 سال) استراحت کردن
1. Il faut que la pâte repose 10 minutes.
1. باید خمیر 10 دقیقه استراحت کند.
2. Laisser reposer du vin.
2. بگذارید شراب استراحت کند.
9
حساب باز کردن (روی)
اعتماد داشتن (به)
مترادف و متضاد
compter sur
se fier à
se reposer sur quelqu'un
به کسی اعتماد داشتن
1. Elle se repose entièrement sur son adjointe.
1. او به معاونش کاملاً اعتماد دارد.
2. Ma mère s'est reposée sur moi.
2. مادرم به من اعتماد داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
repose-tête
repose-pieds
reposant
repos
reporter
repoussant
repousser
reprendre
reprendre du poil de le bête
reprendre le collier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان