[فعل]

se reposer

/ʀ(ə)poze/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: reposé] [حالت وصفی: reposant] [فعل کمکی: être ]

1 استراحت کردن خستگی در کردن

مترادف و متضاد se délasser se détendre
  • 1.Je rentre à la maison pour me reposer.
    1. من برمی‌گردم خانه تا استراحت کنم.
  • 2.Marie se repose dans sa chambre après sa journée de travail.
    2. ماری بعد از روز کاری‌ در اتاقش استراحت می‌کند.

2 دوباره گذاشتن (reposer)

مترادف و متضاد poser soulever
reposer quelque chose
چیزی را دوباره گذاشتن
  • 1. Elle a reposé son livre sur la chaise.
    1. او دوباره کتابش را روی صندلی گذاشت.
  • 2. Pourquoi as-tu reposé cette chose-là ?
    2. چرا این وسیله را دوباره گذاشتی؟

3 دوباره نصب کردن (reposer)

مترادف و متضاد déposer enlever
reposer un radiateur/des rideaux
رادیاتور/پرده‌ها را دوباره نصب کردن
  • 1. Au bout de l'été, mon père repose le chauffage.
    1. پایان تابستان پدرم شوفاژ را دوباره نصب می‌کند. [راه می‌اندازد.]
  • 2. Les ouvriers reposent des rideaux sur la fenêtre.
    2. کارگران پرده‌ها را روی پنجره نصب می‌کنند.

4 دوباره پرسیدن (reposer)

مترادف و متضاد reformuler
reposer sa question/son problème
سوال خود/مسئله خود را دوباره پرسیدن
  • 1. Je n'ai pas compris, repose ta question une autre fois !
    1. نفهمیدم. دوباره سوالت را بپرس.
  • 2. Reposez vos problèmes !
    2. مسائل‌تان را دوباره بپرسید.

5 خوابیدن (reposer)

مترادف و متضاد dormir
  • 1.Ici repose Édith Piaf.
    1. (گوینده، مقبره ادیت پیاف را نشان می‌دهد.) اینجا ادیت پیاف خوابیده‌است.
  • 2.Pas de bruit, il repose.
    2. سروصدا نکن، دارد استراحت می‌کند. [خواب است.]

6 بنا شدن (روی) (reposer)

مترادف و متضاد établir fonder
reposer sur quelque chose
روی چیزی بنا شدن
  • 1. Cet édifice repose sur des piliers.
    1. این بنا روی سنگ بنا شده‌است.
  • 2. Sa théorie ne repose sur rien de certain.
    2. نظریه‌اش روی چیز خاصی بنا نشده‌است.
نکته‌ای درباره reposer sur
این فعل جزو افعال گذرا و دارای مفعول غیرمستقیم در زبان فرانسه است.

7 استراحت دادن به (reposer)

مترادف و متضاد appuyer détendre
reposer quelque chose
به چیزی استراحت دادن
  • 1. Je repose les mains après avoir écrit plusieurs articles.
    1. پس از نوشتن چندین مقاله به دستانم استراحت می‌دهم.
  • 2. Repose ta jambe sur le pouf !
    2. [پایت را بگذار] روی چهارپایه و به آن استراحت بده.

8 استراحت کردن (خمیر و ...) (reposer)

مترادف و متضاد décanter
reposer (10 min/2 ans...)
(10 دقیقه/2 سال) استراحت کردن
  • 1. Il faut que la pâte repose 10 minutes.
    1. باید خمیر 10 دقیقه استراحت کند.
  • 2. Laisser reposer du vin.
    2. بگذارید شراب استراحت کند.

9 حساب باز کردن (روی) اعتماد داشتن (به)

مترادف و متضاد compter sur se fier à
se reposer sur quelqu'un
به کسی اعتماد داشتن
  • 1. Elle se repose entièrement sur son adjointe.
    1. او به معاونش کاملاً اعتماد دارد.
  • 2. Ma mère s'est reposée sur moi.
    2. مادرم به من اعتماد داشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان