1 . به نظر رسیدن
[فعل]

sembler

/sɑ̃ble/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: semblé] [حالت وصفی: semblant] [فعل کمکی: avoir ]

1 به نظر رسیدن به نظر آمدن

مترادف و متضاد paraître
sembler solide/préoccupé...
سرسخت/مشغول... به نظر رسیدن
  • 1. Il semble nécessaire d'intervenir.
    1. به نظر می‌رسد لازم است که به حرف بیایید.
  • 2. Le petit garçon bâille beaucoup, il semble fatigué.
    2. پسر کوچک خیلی خمیازه می‌کشد، او خسته به نظر می‌رسد.
  • 3. Suzanne doit être malade, elle ne semble pas en forme.
    3. سوزان باید مریض باشد، او به نظر سرحال نمی‌آید.
sembler faire quelque chose
انجام کاری به نظر رسیدن [انگار کاری کردن]
  • 1. Il semble vouloir le faire.
    1. به‌نظر می‌رسد می‌خواهد انجامش بدهد.
  • 2. Les négociations semblent progresser.
    2. مذاکرات انگار پیش می‌روند.
  • 3. Vous semblez oublier que vous devez partir.
    3. انگار فراموش کردید که باید بروید.
me semble-t-il
به نظرم
  • Personne, me semble-t-il, n'avait jamais émis une telle critique.
    به نظرم هیچکس این چنین نقدی نکرده بود.
Que vous en semble ?
چه به نظرتان می‌آید؟ [چه فکر می‌کنید؟]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان