[صفت]

أَحْسَن

غیرقابل مقایسه

1 بهتر بهترین، نیکو، نیکوتر

  • 1.العَدْلُ حَسَنٌ وَلَكِنْ فِي الأُمَرَاءِ أَحْسَنُ.
    عدالت نیکو است، ولی در فرماندهان نیکوتر است.
[فعل]

أَحْسَنَ

فعل گذرا و ناگذر

1 نیکی کردن کار نیک کردن

مترادف و متضاد أَسَاءَ
  • 1.مَن أحسَنَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ عُمرِهِ لَمْ يُؤاخَذْ بِما مَضى مِن ذَنبِهِ.
    هركس در باقی‌مانده عمر خويش كار نيک كند، به گناهان گذشته‌اش مؤاخذه نشود.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان