[فعل]

أَحْضَرَ

فعل گذرا

1 آوردن حاضر کردن

  • 1.ظَنُّوا أَنَّ إِبْرَاهِيم هُوَ الفَاعِلُ، فَأَحْضَرُوهُ لِلْمُحَاكَمَةِ.
    گمان کردند که ابراهیم تنها کننده کار است، پس او را برای محاکمه آوردند.
  • 2.هَلْ أَحْضَرْتِ كَعْكَةَ العِيد، يَا فَاطِمَة؟
    آیا کیک عید را آوردی فاطمه؟
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان