[فعل]

أَسْلَمَ

فعل ناگذر

1 مسلمان شدن اسلام آوردن

  • 1.أَسلَمَتْ قَبيلَهُ طَيِّءَ كُلُّها بَعدَما أَمَرَ النَّبيُّ بِإطلاقِ أَسراهُم.
    قبیله طی پس از این که پیامبر دستور به آزادی اسیرانشان را داد، اسلام آوردند.
  • 2.فَجَاءَ عَدِيٌّ إِلَى رَسُولِ اللهِ فَأَسْلَمَ وَأَسْلَمَتْ سَفَّانَةُ.
    عدی نزد فرستاده خدا آمد و اسلام آورد، سفانه نیز مسلمان شد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان