[فعل]

أَقْنَعَ

فعل گذرا

1 قانع کردن

  • 1.حُجَّتُكَ أَقْنَعَتْنِي.
    دلیلت مرا قانع کرد.
  • 2.يَجِبُ أَنْ يَكُونَ كَلامُهُ لَيِّناً عَلَى قَدْرِ عُقُولِ المُسْتَمِعِين، لِكَي يُقْنِعَهُم وَ يَكْسِبَ مَوَدَّتَهُم.
    باید سخن او نرم و به‌اندازه خرد شنوندگان باشد تا آنان را قانع کند، و دوستی آنان را به دست بیاورد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان