[فعل]

أَمَرَ

فعل گذرا

1 دستور دادن واداشتن

  • 1.أَمَرَ الشُّرْطِيُّ السَّائِقَ بِالتَّوَقُّفِ.
    پلیس به راننده دستور توقف داد.
  • 2.مَنْ يَأْمُرُ هُنَا؟
    اینجا چه‌کسی دستور می‌دهد؟
  • 3.يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ.
    پسرکم! نماز را برپا دار و مردم را به کار پسندیده وادار و از کار زشت بازدار.
[اسم]

أَمْر

قابل شمارش مذکر
[جمع: أُمُور]

1 مسئله کار، چیز

  • 1.هُمَا تَدْرُسَان فِي جَامِعَة وَاحِدَة، وَلَكِنَّهُمَا تَخْتَلِفَان فِي أَمْرٍ آخَر.
    آن‌دو در یک دانشگاه درس می‌خوانند، اما در مسئله دیگری فرق دارند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان