[فعل]

اِسْتَقَرَّ

فعل ناگذر

1 استقرار یافتن مستقر شدن، به ثبات رسیدن

  • 1.سَقَطَ الحَجَرُ فِي المَسْبَحِ وَ اِسْتَقَرَّ فِي قَعْرِهِ.
    سنگ به داخل استخر افتاد و در ته آن مستقر شد.
  • 2.هَلْ اِسْتَقَرَّتِ الأَوضَاع فِي سُورِيَا؟
    آیا شرایط در سوریه به ثبات رسیده‌‌است؟
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان