[فعل]

أَصْلَحَ

فعل گذرا

1 اصلاح کردن

مترادف و متضاد أَفْسَدَ
  • 1.حَكَمَهُمْ بِالْعَدَالَةِ وَ أَصْلَحَ الفَاسِدِينَ مِنْهُم.
    با عدالت بر آن‌ها حکومت کرد و فاسدین آن‌ها را اصلاح کرد.
  • 2.يُحْكَى أَنَّ رَجُلاً كَانَ كَثِيرَ المَعَاصِي وَ العُيُوبِ، فَنَدِمَ عَلَى أَعْمَالِهِ السَّيِّئَةِ وَ حَاوَلَ أَنْ يُصْلِحَهَا.
    حکایت می‌شود که مردی بسیار گناهکار و پر از عیب بود، او از کارهای بدش پشیمان شد و تلاش کرد که آن‌ها را اصلاح کند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان