Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . سمت
2 . نزدیک به
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[حرف اضافه]
نَحْوَ
1
سمت
بهسمت
1.اِنْطَلَقَتِ الكُرَةُ نَحْوَ المَرْمَى.
توپ بهسمت دروازه رها شد.
2.سَارَ ذُوالقَرْنَيْن مَعَ جُيُوشِهِ نَحْوَ الجَنُوب، يَدْعُو النَّاسَ إِلَى التَّوحِيدِ.
ذوالقرنین با ارتشهای خود بهسمت جنوب رفت، در حالی که مردم را به یکتاپرستی دعوت میکرد.
[اسم]
نَحْوَ
مذکر
2
نزدیک به
کلمات نزدیک
محاربة
أصلح
استوى
تجلى
أشعل
رفض
كريه
نهب
مضيق
إغلاق
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان