[اسم]

مَضِيق

قابل شمارش مذکر
[جمع: مَضَائِق]

1 تنگه

  • 1.سَارَ نَحْوَ الشَّمَالِ، حَتَّى وَصَلَ إِلَى قَومٍ يَسْكُنُونَ قُرْبَ مَضِيقٍ.
    به‌سمت شمال حرکت کرد، تااین‌که به قومی رسید که در نزدیکی تنگه‌ای زندگی می‌کنند.
  • 2.عَبَرْنَا مِنَ المَضِيق بِصُعُوبَة!
    به‌سختی از تنگه عبور کردیم!
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان