[فعل]

تَخَلَّصَ

فعل ناگذر

1 رهایی یافتن خلاص شدن

  • 1.بِمُرُورِ الأَيَّامِ تَخَلَّصَ مِنْ شَرِّ ذُنُوبِهِ وَ عُيُوبِهِ لِالْتِزَامِهِ بِالصِّدْقِ.
    با گذشت روزها به‌خاطر پایبندی به راست‌گویی، از شر گناهان و عیب‌هایش رها شد.
  • 2.لَا أَعْرِفُ كَيْفَ تَخَلَّصْتُ مِنَ المَشَاكِل.
    من نمی‌دانم چگونه از شر مشکلات خلاص شدم.
  • 3.يَجِبُ أَنْ تَتَخَلَّصِين مِنْه!
    باید از شرش خلاص بشی!
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان