[فعل]

بَيَّنَ

فعل گذرا

1 آشکار کردن آشکار ساختن، آشکار شدن

  • 1.أَعْطَيْتَ جَوَابَ المَسْئَلَةِ، وَ لَمْ تُبَيِّنْ طَرِيقَةَ حَلِّهَا.
    شما جواب سؤال را دادید، اما راه‌حل آن آشکار نشده‌است.
  • 2.قَدْ بَيَّنَ عُلَمَاءُ اللُّغَةِ العَرَبِيَّةِ وَ الفَارِسِيَّةِ أَبْعَادَ هَذَا التَّأْثِيرِ فِي دِرَاسَاتِهِم.
    دانشمندان زبان عربی و فارسی جنبه‌های این اثرگذاری را در مطالعاتشان آشکار ساخته‌اند.
[حرف اضافه]

بَيْنَ

1 بین

  • 1.سَعَيْتُ بَيْنَ الصَّفَا وَ المَرْوَة.
    (مسافت) بین صفا و مروه را پیمودم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان