Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . پدربزرگ
2 . تلاش کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
جَدّ
قابل شمارش
مذکر
[جمع: أَجْدَاد]
1
پدربزرگ
1.أَنَا أُحِبُّ جَدِّي کَثِیرا.
من پدربزرگم را خیلی دوست دارم.
2.جَدِّي رَجُل حَنُون جِدّاً.
پدربزرگم مرد بسیار مهربانی است.
3.هَلْ رَأَيْتَ جَدِّي؟
پدربزرگم را دیدی؟
[فعل]
جَدَّ
فعل ناگذر
1
تلاش کردن
کوشیدن
1.مَنْ طَلَبَ شَيْئاً وَ جَدَّ وَجَدَ.
هرکس چیزی را بخواهد و تلاش کند، مییابد. [جوینده یابنده است.]
کلمات نزدیک
والدان
أجاب
تعلم
فهم
أكره
جدة
مشى
نهض
جاء
جسم
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان