[اسم]

خُبْز

قابل شمارش مذکر
[جمع: أَخْبَاز]

1 نان

  • 1.أُرِيدُ أَنْ أَصْنَعَ حَلْوَى جَدِيدَة بِالْخُبْزِ وَ السُّكَّر.
    می‌خواهم با نان و شکر یک دسر جدید درست کنم.
  • 2.كُلُّ الخُبْزِ لَا يَخْبِزُ فِي فُرْن وَاحِد.
    تمام نان‌ها در یک فر پخته نمی‌شوند.
  • 3.لَدَيْنَا خُبْز فِي الثَّلَّاجَة.
    در یخچال نان داریم.
[فعل]

خَبَزَ

فعل گذرا

1 نان پختن

  • 1.جَدَّتِي تَخْبِزُ خُبْزاً لَذِيذاً.
    مادربزرگم نان خوش‌مزه‌ای می‌پزد.
  • 2.كُلُّ مَنْ يَخْبِزُ الخُبْزَ لَدَيْهِ مَهَارَة خَاصَّة.
    هر کسی که نان می‌پزد از مهارت خاصی برخوردار است.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان