[فعل]

خَدَمَ

فعل گذرا

1 خدمت کردن

  • 1.الإِيرَانِيُون خَدَمُوا اللُّغَة العَرَبِيَّة كَثِيراً.
    ایرانیان به زبان عربی بسیار خدمت کردند.
  • 2.تُحِبُّ فَاطِمَة أَنْ تَخْدِمَ جَارَتَهَا العَجُوز.
    فاطمه دوست دارد به همسایه سال‌خورده‌اش خدمت کند.
  • 3.خَدَمَهُ خَدَمَات كَثِيرَة.
    به او بسیار خدمت کرد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان