Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . برخورد کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
صَدَمَ
فعل گذرا
1
برخورد کردن
1.أَ لَسْتَ أَنْتَ الرَّجُل الَّذِي صَدَمَ تِلْكَ المَرْأَة بِسَيَّارَتِك؟!
آیا شما همان مردی نیستید که با ماشین خود به آن خانم برخورد کرد؟!
2.أَنَا آسِف لِأَنَّهُ صَدَمَ أولَئِكَ النَّاس بِالدَرَّاجَة نَارِيَّة.
من متأسفم، که او با موتور سیکلت به آن افراد برخورد کردهاست.
3.اِقْتَرَبَتْ مِنْهُ الحَافِلَة وَ صَدَمَتْهُ.
اتوبوس به او نزدیک شد و به او برخورد کرد.
کلمات نزدیک
شقاوة
سير
صحيفة
ستر
رقد
قبح
لقد
لم
مرور
ممر المشاة
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان