[اسم]

صَحِيفَة

قابل شمارش مونث
[جمع: صُحُف]

1 روزنامه

  • 1.أَخِي اِشْتَرَى لَنَا كُل تِلْكَ الصُّحُف.
    برادرم تمام آن روزنامه‌ها را برای ما خرید.
  • 2.لِمَاذَا مَزَّقْتَ تِلْكَ الصَّحِيفَة؟
    چرا آن روزنامه را پاره کردی؟
  • 3.هَلْ تَقْرَأُ الصَّحِيفَة؟
    آیا روزنامه می‌خوانید؟
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان