[فعل]

رَقَدَ

فعل ناگذر

1 بستری شدن خوابیدن

  • 1.رَقَدَتْ أُخْتِي فِي المُسْتَشْفَى لِمُدَّة أُسْبُوعَيْن بَعْدَ تِلْكَ الكَارِثَة.
    خواهرم پس از آن فاجعه دو هفته در بیمارستان خوابید.
  • 2.هُوَ رَقَدَ فِي المُسْتَشْفَى.
    او در بیمارستان بستری شد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان