[فعل]

عَجَزَ

فعل ناگذر

1 ناتوان شدن

  • 1.عَجَزَ المَرِيضُ فَرَقَدَ فِي المُسْتَشْفَى.
    بیمار ناتوان شد، پس در بیمارستان بستری شد.
  • 2.مَتَى أَنْتَ عَجَزْتَ وَ أَنَا مَا فَهِمْتُ؟
    کی شما ناتوان شدید و من نفهمیدم؟
  • 3.هُوَ خَسِرَ مَالَهُ وَ عَجَزَ.
    او مال خود را از دست داد و ناتوان شد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان