[اسم]

عَيْن

قابل شمارش مونث
[جمع: عُيُون]

1 چشم

  • 1.لِمَاذَا لَا تَنْظُر فِي عَيْنَيَّ؟
    چرا به چشمانم نگاه نمی‌کنی؟
  • 2.يُزْعِجُنِي الأَلَمُ الَّذِي فِي عَيْنَيَّ.
    درد چشم‌هایم آزارم می‌دهد.

2 چشمه

  • 1.اِلْتَقَطْتُ هَذِهِ الصُّورَة بِجَانِب أَجْمَل عَيْن فِي العَالَمِ.
    این عکس را من در کنار زیباترین چشمه جهان گرفتم.
  • 2.هَلْ تُحِبُّ أَنْ نَذْهَب جَنْبَ العَيْن؟
    آیا دوست داری به کنار چشمه برویم؟
[فعل]

عَيَّنَ

فعل گذرا

1 تعیین کردن انتخاب کردن

  • 1.عيِّنِ الجَوَابَ الصّحِيحَ.
    پاسخ درست را تعیین کنید.
  • 2.عَيَّنَنِي المُدَرِّبُ حَكَماً.
    مربی من را به‌عنوان داور انتخاب کرد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان