[اسم]

فَرْخ

قابل شمارش مذکر
[جمع: أَفْرَاخ]

1 جوجه

  • 1.ذَاتَ يَومٍ لَاحَظَ المُزَارِعُ أَنَّ عَدَدَ أَفْرَاخِ الطُّيُورِ يَنْقُصُ تَدْرِيجِيّاً!
    یک روز کشاورز ملاحظه کرد که تعداد جوجه‌های پرندگان به‌تدریج کم می‌شود!
  • 2.سَبَبُ حُزْنِي هُوَ أَنَّنِي فَقَدْتُ الفِرَاخَ.
    دلیل ناراحتی من این است که جوجه‌ها را گم کردم.
  • 3.هَلْ يَسْتَطِيعُ الفَرْخُ أَنْ يَسْبَحَ؟
    آیا جوجه می‌تواند شنا کند؟
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان