Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . جوجه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
فَرْخ
قابل شمارش
مذکر
[جمع: أَفْرَاخ]
1
جوجه
1.ذَاتَ يَومٍ لَاحَظَ المُزَارِعُ أَنَّ عَدَدَ أَفْرَاخِ الطُّيُورِ يَنْقُصُ تَدْرِيجِيّاً!
یک روز کشاورز ملاحظه کرد که تعداد جوجههای پرندگان بهتدریج کم میشود!
2.سَبَبُ حُزْنِي هُوَ أَنَّنِي فَقَدْتُ الفِرَاخَ.
دلیل ناراحتی من این است که جوجهها را گم کردم.
3.هَلْ يَسْتَطِيعُ الفَرْخُ أَنْ يَسْبَحَ؟
آیا جوجه میتواند شنا کند؟
کلمات نزدیک
طائر
ألا
حاجة
حطب
جلب
هجم
يئس
نا
سمكة حجرية
كاتب
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان