[اسم]

فَسِيلَة

قابل شمارش مونث
[جمع: فَسَائِل]

1 نهال

  • 1.شَاهَدْتُ فَلَّاحاً عَجُوزاً كَانَ يَغْرِسُ فَسِيلَةَ جَوزٍ.
    کشاورز پیری را دیدم که نهال گردویی می‌کاشت.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان