Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . نزدیک شدن
2 . نزدیکی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
قَرُبَ
فعل ناگذر
1
نزدیک شدن
قَرُبَ مِنْ شَيء
نزدیک شدن به چیزی
1. أَنَا قَرُبْتُ مِنَ القَرِيَة.
1. من به روستا نزدیک شدم.
2. هَلْ رَأَيْتَ القِطَّة تَقْتَرِبُ مِنَ الشَّارِع؟
2. آیا گربه را در حال نزدیک شدن به خیابان دیدید؟
[اسم]
قُرْب
قابل شمارش
مذکر
1
نزدیکی
نزدیک
مترادف و متضاد
بُعْد
1.عِنْدَمَا كَانَ جَالِساً بِالْقُرْبِ مِنْ صَدِيقِهِ، هُوَ صَرَخَ: " اِبْتَعِدْ عَنِّي".
وقتی نزدیک دوستش نشسته بود، فریاد زد: "از من دور شو".
کلمات نزدیک
فلاح
عن
رجع
دخل
خرج
ملك
واجب
فعل
يا
والد
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان