Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . انجام دادن
2 . کار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
فَعَلَ
فعل گذرا و ناگذر
1
انجام دادن
کار کردن
1.سَأَفْعَلُ ذَلِكَ وَلَكِن مِنْ أَجْلِكَ فَقَط.
من آن را انجام خواهم داد، اما فقط بهخاطر شما.
2.لِمَاذَا تَرَكْتَ المَدْرَسَة؟ مَاذَا فَعَلْتَ!
چرا مدرسه را ترک کردی؟ چی کار کردی!
3.مَاذَا تَفْعَلُ الآن؟
الان چی کار میکنی؟
4.مَاذَا تَفْعَلُ فِي الجَامِعَةِ؟
در دانشگاه چی کار میکنید؟
[اسم]
فِعْل
قابل شمارش
مذکر
[جمع: أَفْعَال]
1
کار
عمل
1.نَتِيجَةُ هَذَا الفِعْل لَيْسَتْ سِوَى الفَشَل.
نتیجه این عمل چیزی جز شکست نیست.
2.هَلْ هَذَا الفِعْل صَحِيح؟
آیا این کار صحیح است؟
کلمات نزدیک
واجب
ملك
قرب
فلاح
عن
يا
والد
قطع
حد
قال
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان