[فعل]

قَطَعَ

فعل گذرا

1 بریدن قطع کردن

  • 1.أَنَا قَطَعْتُهُ.
    من آن را بریدم.
  • 2.السِّكِّينُ الحَادَّةُ تَقْطَعُ اللَّحْمَ.
    چاقوی تیز گوشت را می‌برد.
  • 3.لِمَاذَا قَطَعْتَهَا؟
    چرا آن را بریدی؟
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان