Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . زیر پا گذاشتن
2 . طغیان ردن
3 . ملحق شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
übertreten
/ˌyːbɜtɾˈeːtən/
فعل بی قاعده ضعیف
فعل گذرا
[گذشته: übertrat]
[گذشته: übertrat]
[گذشته کامل: übertreten]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
زیر پا گذاشتن
نقض کردن، تخطی کردن
مترادف و متضاد
verstoßen
befolgen
1.Er hat die Anordnung übertreten.
1. او دستور را زیر پا گذاشت.
2.Sie haben das Gesetz übertreten.
2. آنها قانون را نقض کردند.
2
طغیان ردن
3
ملحق شدن
روی آوردن، گرویدن
zu etwas (Dat.) übertreten
به چیزی ملحق شدن [روی آوردن، گرویدن]
1. Er ist zum Islam übergetreten.
1. او به اسلام روی آوردهاست.
2. Er trat von der SPD zur Linken über.
2. او از حزب SPD به حزب چپیها ملحق شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
übertreibung
übertreiben
übertreffen
übertragung
übertragen
übertretung
übertrieben
übertritt
übertrumpfen
übertölpeln
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان