[صفت]

dick

/dɪk/
قابل مقایسه

1 چاق

مترادف و متضاد behäbig beleibt dünn
  • 1.Ich bin zu dick.
    1. من خیلی چاق هستم.
  • 2.Iss nicht so viel Süßigkeiten, das macht dick!
    2. خیلی زیاد شیرینی‌جات نخور، چاقت می‌کند!

2 ضخیم کلفت

مترادف و متضاد breit groß eng klein
  • 1.Die Wand ist dick.
    1. دیوار ضخیم است.
  • 2.Schneiden Sie eine dicke Scheibe Wurst ab.
    2. یک برش ضخیم سوسیس ببرید.
کاربرد واژه dick به معنای ضخیم
واژه dick مشابه "ضخیم" در فارسی به بزرگی یا عرض یک چیز اشاره می‌کند. مثلاً "Dickblatt" (برگ ضخیم) برگی است که عرض آن بیش از مقدار معمول است یا "dicke Bücher" (کتاب‌های ضخیم) کتاب‌هایی هستند که عرض آن‌ها (تعداد صفحات) بیش از تعداد معمول است.
برای برخی از کاربردهای dick ما در فارسی معمولاً از کلفت به جای ضخیم استفاده می کنیم مثلاً "Dickhäuter" (پوست کلفت)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان