[عبارت]

ein Spaßvogel sein

/aɪn ʃpaːsfoːgəl zaɪn/

1 بانمک بودن بامزه بودن، شوخ‌طبع بودن

  • 1.In jeder Klasse ist ein Spaßvogel, der sich klüger als mich hält.
    1. در هر کلاسی یک (فرد) بانمک است که خودش را باهوش تر از من فرض می‌کند.
  • 2.lch freue mich, dass er kommt. Er ist ein Spaßvogel, erzählt gern Witze und ist lustig.
    2. من خوشحالم که او می‌آید. او بامزه است. با علاقه لطیفه تعریف می‌کند و بانمک است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان