[قید]

fast

/fast/
غیرقابل مقایسه

1 تقریباً نزدیک بود

مترادف و متضاد bald beinahe nahezu ziemlich
  • 1.Das Konzent ist fast zu Ende.
    1. کنسرت تقریباً در حال تمام شدن است.
  • 2.Fast hätte ich den Zug verpasst.
    2. من تقریباً قطار را از دست دادم [نزدیک بود قطار رو از دست بدم]
  • 3.Ich habe fast alles verstanden.
    3. من تقریباً همه چیز را فهمیدم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان