[اسم]

die Genehmigung

/ɡəˈneːmiɡʊŋ/
قابل شمارش مونث
[جمع: Genehmigungen] [ملکی: Genehmigung]

1 اجازه‌نامه جواز، مجوز

مترادف و متضاد Lizenz
  • 1.Auch für den Bau der Garage brauchst du eine Baugenehmigung.
    1. حتی برای ساخت پارکینگ تو به یک اجازه‌نامه نیاز داری.
  • 2.Er bekam keine Genehmigung, das militärische Gebiet zu betreten.
    2. او هیچ مجوزی برای ورود به منطقه نظامی دریافت نکرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان