Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . وجدان
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
das Gewissen
/ɡəˈvɪsən/
غیرقابل شمارش
خنثی
[ملکی: Gewissens]
1
وجدان
باطن
مترادف و متضاد
Ethos
1.Ich habe deinen Geburtstag vergessen. Ich habe ein ganz schlechtes Gewissen.
1. من تولد تو را فراموش کردم. وجدانم خیلی ناراحت است.
2.Ich habe nichts falsch gemacht. Ich habe ein gutes Gewissen.
2. من اشتباه نکردم. وجدان من راحت است.
تصاویر
کلمات نزدیک
gewiss
gewirr
gewinnzahl
gewinnung
gewinner
gewissenhaft
gewissenhaftigkeit
gewissenlos
gewissensbisse
gewissermaßen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان