[اسم]

das Gewissen

/ɡəˈvɪsən/
غیرقابل شمارش خنثی
[ملکی: Gewissens]

1 وجدان باطن

مترادف و متضاد Ethos
  • 1.Ich habe deinen Geburtstag vergessen. Ich habe ein ganz schlechtes Gewissen.
    1. من تولد تو را فراموش کردم. وجدانم خیلی ناراحت است.
  • 2.Ich habe nichts falsch gemacht. Ich habe ein gutes Gewissen.
    2. من اشتباه نکردم. وجدان من راحت است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان