Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . پیشرفت کاری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
die Karriere
/kaˈʀi̯eːʀə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Karrieren]
[ملکی: Karriere]
1
پیشرفت کاری
1.Mein Bruder hat große Pläne. Er will Karriere machen.
1. برادر من برنامههای بزرگی دارد. او میخواهد پیشرفت کاری کند.
2.Von seinen Kollegen wird er bewundert, weil er sehr schnell Karriere gemacht hat.
2. او توسط همکارانش تحسین میشود، چون او خیلی سریع در شغلش پیشرفت کرده است.
eine Karriere einschlagen
پیشرفت کاری را شروع کردن [در پیش گرفتن]
Sie studierte Tanz und wollte eine entsprechende Karriere einschlagen.
او در (رشته) رقص تحصیل کرد و میخواست پیشرفت شغلی مرتبط را در پیش بگیرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
karren
karree
karre
karpfen
karpaten
karrieremöglichkeit
karsamstag
karte
kartei
karteikarte
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان