[اسم]

die Karriere

/kaˈʀi̯eːʀə/
قابل شمارش مونث
[جمع: Karrieren] [ملکی: Karriere]

1 پیشرفت کاری

  • 1.Mein Bruder hat große Pläne. Er will Karriere machen.
    1. برادر من برنامه‌های بزرگی دارد. او می‌خواهد پیشرفت کاری کند.
  • 2.Von seinen Kollegen wird er bewundert, weil er sehr schnell Karriere gemacht hat.
    2. او توسط همکارانش تحسین می‌شود، چون او خیلی سریع در شغلش پیشرفت کرده ‌است.
eine Karriere einschlagen
پیشرفت کاری را شروع کردن [در پیش گرفتن]
  • Sie studierte Tanz und wollte eine entsprechende Karriere einschlagen.
    او در (رشته) رقص تحصیل کرد و می‌خواست پیشرفت شغلی مرتبط را در پیش بگیرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان