[اسم]

die Karteikarte

/kaʁˈtaɪ̯ˌkaʁtə/
قابل شمارش مونث
[جمع: Karteikarten] [ملکی: Karteikarte]

1 کارت فهرست‌نویسی برگه، فیش

  • 1.Ich lerne Vokabeln mit Karteikarten.
    1. من واژگان را با کارت فهرست‌نویسی می‌آموزم.
  • 2.Unter Ihrem Stuhl ist eine Karteikarte angeklebt.
    2. زیر صندلی شما یک کارت چسبانده شده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان