[اسم]

der Kinderwagen

/ˈkɪndɐˌvaːɡn̩/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Kinderwagen] [ملکی: Kinderwagens]

1 کالسکه (کودک)

  • 1.Sie setzte ihr Kind in den Kinderwagen, um in den Park zu gehen.
    1. او برای رفتن به پارک کودکش را در کالسکه گذاشت.
  • 2.Sven und Iris bekommen ein Baby. Jetzt kaufen sie einen Kinderwagen.
    2. "سوین" و "ایریس" بچه‌دار می‌شوند. به‌زودی آن‌ها یک کالسکه کودک می‌خرند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان