[اسم]

die Kindheit

/ˈkɪnthaɪ̯t/
غیرقابل شمارش مونث
[ملکی: Kindheit]

1 کودکی

  • 1.In meiner Kindheit war ich oft auf dem Land bei meinen Großeltern.
    1. در کودکی‌ام من معمولا در ییلاق [خارج از شهر] با پدربزرگ و مادر بزرگم بودم.
  • 2.Meine Geschwister und ich hatten eine glückliche Kindheit.
    2. برادران و خواهرانم و من کودکی شادی داشتیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان