Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . زنگ زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
klingeln
/ˈklɪŋəln/
فعل ناگذر
[گذشته: klingelte]
[گذشته: klingelte]
[گذشته کامل: geklingelt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
زنگ زدن
زنگ در را زدن
das Telefon/der Wecker/... klingeln
تلفن/ساعت زنگدار/... زنگ خوردن
kurz/laut/... an der Tür klingeln
کوتاه/بلند/... زنگ در را زدن
(nach) dem Zimmerkellner/der Sekretärin/... klingeln
به خدمتکار اتاق/منشی/... زنگ زدن
Es klingelt.
در میزنند.
1. Es klingelt an der Tür.
1. زنگ در را زدند.
2. Hast du nicht gehört? Es hat geklingelt.
2. آیا نشنیدی؟ زنگ در به صدا در آمد.
تصاویر
کلمات نزدیک
klingel
klinge
klimpern
klimmzug
klimawandel
klingelton
klingen
klinik
klinke
klinker
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان