Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . بهنظر رسیدن
2 . صدا (بهخصوصی) داشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
klingen
/ˈklɪŋən/
فعل بی قاعده
فعل ناگذر
[گذشته: klang]
[گذشته: klang]
[گذشته کامل: geklungen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
بهنظر رسیدن
مترادف و متضاد
dünken
erscheinen
scheinen
1.Die Melodie klingt gut.
1. این ملودی خوبی بهنظر میرسد.
2.Wollen wir einkaufen gehen und danach zusammen kochen? – Ja, das klingt gut.
2. برویم خرید و بعد با هم آشپزی کنیم؟ - آره، خوب بهنظر میرسد.
2
صدا (بهخصوصی) داشتن
صدا دادن، صدای چیزی به گوش رسیدن
مترادف و متضاد
dröhnen
erklingen
schallen
tönen
1.Aus dem Wald klang der Ruf des Vogels.
1. از جنگل صدای پرنده به گوش میرسید.
etwas klingt irgendwie
صدا (بهخصوصی) داشتن
Sein Gitarrenspiel klingt beruhigend.
گیتار زدن او صدای آرامشبخشی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
klingelton
klingeln
klingel
klinge
klimpern
klinik
klinke
klinker
klipp
klippe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان