[فعل]

klingen

/ˈklɪŋən/
فعل بی قاعده فعل ناگذر
[گذشته: klang] [گذشته: klang] [گذشته کامل: geklungen] [فعل کمکی: haben ]

1 به‌نظر رسیدن

مترادف و متضاد dünken erscheinen scheinen
  • 1.Die Melodie klingt gut.
    1. این ملودی خوبی به‌نظر می‌رسد.
  • 2.Wollen wir einkaufen gehen und danach zusammen kochen? – Ja, das klingt gut.
    2. برویم خرید و بعد با هم آشپزی کنیم؟ - آره، خوب به‌نظر می‌رسد.

2 صدا (به‌خصوصی) داشتن صدا دادن، صدای چیزی به گوش رسیدن

مترادف و متضاد dröhnen erklingen schallen tönen
  • 1.Aus dem Wald klang der Ruf des Vogels.
    1. از جنگل صدای پرنده به گوش می‌رسید.
etwas klingt irgendwie
صدا (به‌خصوصی) داشتن
  • Sein Gitarrenspiel klingt beruhigend.
    گیتار زدن او صدای آرامش‌بخشی دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان