[اسم]

das Land

/lant/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Länder] [ملکی: Land(e)s]

1 کشور سرزمین

مترادف و متضاد Macht Nation Reich Staat Territorium
  • 1.Das Land braucht eine neue Regierung.
    1. کشور به یک دولت جدید نیاز دارد.
  • 2.In welchen Ländern warst du schon?
    2. قبلاً در کدام کشورها بوده‌ای؟
  • 3.Italien ist ein schönes Land.
    3. ایتالیا کشور زیبایی است.
die europäischen Länder/Dritte-Welt-Länder/...
کشورهای اروپایی/کشورهای جهان سوم/...
  • Haben die europäischen Länder, insbesondere Frankreich, ihre gemeinsame Vergangenheit mit diesem Land vergessen?
    آیا کشورهای اروپایی، مخصوصاً فرانسه، گذشته مشترک شما را با این کشور فراموش کردند؟
ein demokratisches/fremdes/armes/unterentwickeltes/... Land
کشوری دموکراتیک/خارجی/فقیر/توسعه‌نیافته/...
  • Bis Mitte des 20. Jahrhundert wurde es als unterentwickeltes Land betrachtet.
    تا اواسط قرن بیست به‌عنوان کشوری توسعه‌نیافته شناخته می‌شد.

2 زمین خشکی

مترادف و متضاد Acker Boden Feld Gebiet Grund Grundstück
  • 1.Die meisten Bauern in dieser Gegend haben wenig Land.
    1. بیشتر کشاورزان این منطقه زمین‌های کمی دارند.
  • 2.Wir haben ein Stück Land gekauft und wollen dort bauen.
    2. ما یک قطعه زمین خریدیم و می‌خواهیم آن‌جا ساخت‌وساز کنیم.
auf dem Land leben
روی خشکی زندگی کردن
  • Diese Tiere leben im Wasser und auf dem Land.
    این حیوانات در آب و خشکی زندگی می‌کنند.
gutes/ertragreiches/sumpfiges/steiniges/... Land
زمین خوب/حاصل‌خیز/باتلاقی/سنگی/...
  • Er hat ein ertragreiches Land.
    او زمین حاصل‌خیزی دارد.
ein Land bebauen/bewässern/...
زمینی را زیر کشت بردن/آبیاری کردن/...
  • Wir können das Land bebauen und Vieh züchten.
    ما می‌توانیم این زمین را زیر کشت ببریم و دام پرورش دهیم.

3 روستا

مترادف و متضاد Landschaft
  • 1.Er wohnt auf dem Land.
    1. او در روستا زندگی می‌کند.
  • 2.Sie wuchs auf dem Land auf, studierte aber in der Stadt.
    2. او در روستا بزرگ شد، اما در شهر تحصیل کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان