[صفت]

langatmig

/ˈlaŋˌʔaːtmɪç/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: langatmiger] [حالت عالی: langatmigsten]

1 طولانی دراز

مترادف و متضاد ausführlich langwierig weitschweifig
  • 1.Ich konnte seiner langatmigen Erklärung nicht folgen.
    1. من نمی‌توانستم توضیح طولانی‌اش را گوش کنم.
  • 2.Seine Rede war langatmig und langweilig.
    2. سخنرانی‌اش طولانی و خسته‌کننده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان