Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . نوشتن
2 . نوشته
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
schreiben
/ˈʃʁaɪ̯bən/
فعل بی قاعده
فعل ناگذر
[گذشته: schrieb]
[گذشته: schrieb]
[گذشته کامل: geschrieben]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
نوشتن
مترادف و متضاد
kritzeln
niederlegen
niederschreiben
schmieren
verfassen
zu Papier bringen
1.Er schreibt jeden Tag fünfzig E-Mails.
1. او روزی پنجاه ایمیل مینویسد.
2.Ich will heute Abend einen Brief schreiben.
2. من میخواهم امروز عصر یک نامه بنویسم.
3.Mein Kugelschreiber schreibt nicht mehr.
3. خودکار من دیگر نمینویسد.
jemandem etwas (Akk.) schreiben
برای کسی چیزی نوشتن
Ich habe dir einen Brief geschrieben.
من برای تو یک نامه نوشتم.
über etwas (Akk.) schreiben
در مورد چیزی نوشتن
Über dieses Thema wird zu viel in den Zeitungen geschrieben.
در مورد این موضوع (مطالب) زیاد در روزنامه نوشته میشود.
etwas zum Schreiben
چیزی برای نوشتن
Geben Sie mir etwas zum Schreiben.
به من چیزی برای نوشتن بدهید.
beim Schreiben
در طول [هنگام] نوشتن
Er macht beim Schreiben viele Fehler.
در طول نوشتن او اشتباهات زیادی میکند.
[اسم]
das Schreiben
/ˈʃʁaɪ̯bən/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Schreiben]
[ملکی: Schreibens]
2
نوشته
نامه
مترادف و متضاد
Brief
Mitteilung
Schriftstück
1.Haben Sie mein Schreiben vom 3. März erhalten?
1. آیا نامه من برای 3 مارس را دریافت کردید؟
2.Ich danke (Ihnen) für Ihr Schreiben.
2. از شما بابت نامهتان سپاسگزارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
schreibblock
schrei
schreddern
schredder
schrecklich
schreiber
schreibmaschine
schreibtisch
schreibtischlampe
schreibtischstuhl
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان