[اسم]

die Schwierigkeit

/ˈʃviːʀɪçkaɪ̯t/
قابل شمارش مونث
[جمع: Schwierigkeiten] [ملکی: schwierigkeit]

1 دشواری سختی، دردسر

مترادف و متضاد Kompliziertheit Problem
  • 1.Es gibt noch Schwierigkeiten, aber wir schaffen es trotzdem.
    1. هنوز (هم) دشواری‌هایی وجود دارد، با این وجود ما از پس آن برمی‌آییم.
  • 2.Ich hatte große Schwierigkeiten einen Parkplatz zu bekommen.
    2. من خیلی دشواری داشتم تا یک جای پارک بگیرم [به‌سختی یک جای پارک پیدا کردم].
jemandem Schwierigkeiten bereiten
برای کسی دردسر درست کردن
  • Wir werden Ihnen keine Schwierigkeiten bereiten.
    ما برای شما دردسر درست نخواهیم کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان